مهمان مامان :)
سه شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۶، ۰۲:۴۰ ب.ظ
پس فردا ، پنجشنبه یک مهمون عزیز دارم و کلی برنامه ریختم که حسابی بهش خوش بگذره . کلی خوراکی تو ذهنمه که درست کنم . امیدوارم هم وقت کنم هم "ن" خوشش بیاد . از خوراکی ها بگذریم. با "ن" تو توییتر آشنا شدم و همونجا با هم رفیق شدیم . یک بار وقتی دست و پاحنایی به دنیا آمده بود اومد پیشمون ، یک بار هم همین چند روز پیش تولد یک سالگی زینب . تو این یک سال بیشتر از ده بار قرار گذاشتیم که بیاد پیشمون ولی بقدری همیشه سرش شلوغه که نتونستیم همدیگه رو ببینیم . "ن" عاشق گربهست و همیشه موهاش یه رنگ خاصیه :) سه یا چاهار تا هم گربه داره و کلی باهاشون عشق میکنه . غرض از نوشتن این پست این بود که به این نکته اشاره کنم : تو این مدت که با "ن" آشنا شدم ، یه کارایی برامون کرده که هزار تا فامیل و آشنا برای آدم انجام نمیدن . نه اینکه بحث انتظار و توقع باشه . نه . بعد از ازدواجمون و اون مسایلی که پیش اومد ما دیگه رسما از هیچ کس انتظار هیچ کاری رو نداشتیم و سعی کردیم همیشه توکلمون به خدا باشه و روی پای خودمون وایسیم . ولی بعضی وقت ها هم بوده که به حمایت احتیاج داشتیم و خداروشکر با هم اون موقع ها هیچ کس نبوده که بهش تکیه کنیم . همون وقتی که که کارمون جایی گیر کرده بود و من به "ن" گفتم و تمام تلاششو برامون کرد ، فهمیدم آدم درستی رو برای رفاقت انتخاب کردم . "ن" برای من مثل یک خواهر بزرگتر میمونه. همین که توی این تهران شلوغ و پر از بی خبری از همدیگه ، یکی هست که حالمو میپرسه و دعا میکنم حالش همیشه خوب باشه ، یعنی خدایا شکرت. با تمام قلبم آرزو میکنم خوشبختترین دختر روی کره ی زمین تو باشی ، "ن" عزیزم .
- ۹۶/۱۱/۰۳