به رنگ چادرم

Wife / Mom
به رنگ چادرم

علاقمند به کتاب، چای، گل، موسیقی و فیلم
مشتاق رشد و یادگیری

" این مطلب یک هفته پیش نوشته شده است "

چهارشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۰۷ ق.ظ

دو شب بین سریال‌مون وقفه انداختیم تا Leon : The Professional و The Edge Of Love  رو ببینیم . لئون جنایی ، درام ، جالب بود و قشنگ . داستان خوبی داشت . اما د اج آف لاو رو به خاطر بازی Cillian Murphy دیدیم که کلا فیلم زیاد به دل‌م ننشت . بعضی از صحنه ها و بازی با نور و رنگ‌ش عالی بود . دیشب میزبان "م" بودیم . خیلی حرف زدیم . "م" گفت راستی این چند سال اصلا عکس های عروسی‌ت رو نشون‌م ندادی . گفتم آخه ما اصلا عروسی نگرفتیم . باورش نمیشد . گفتم باور کن ما عروسی نگرفتیم . من هیچ‌وقت عروسی دوست نداشتم و نخواهم داشت . شاید یک روز که زینب مدرسه بود زد به سرمون و خودمون دوتایی لباس عروس دومادی پوشیدیم و رفتیم آتلیه و این بشه عروسی‌مون . ولی ما هنوز تو دوران عقدیم :)) داستان من و آقای پدر رو نمیدونستن . خاطرات بد و مزخرفی که لحظه به لحظه داشت دوباره برام تداعی میشد . پر از حس های گنگ و کابوس وار . پر از نامهربانی های مداومِ خانواده . پر از طرد شدگی ، تنفر ، لحظه هایی که فکرهای شومی به سرم میزد و هر لحظه امکان داشت دست به کار ناعاقلانه ای بزنم . خداروشکر که گذشت . گذشت که الآن دست و پاحنایی رو بذارم روی پام و هر چند لحظه یک بار صورتم رو از روی مانیتور برگردونم به چشمهای خواب آلودش خیره شم و قربون صدقه ش برم و یه لبخندی که واقعا نمیتونم حس‌ش رو بنویسم نثارم کنه . که روزها رو به عشق دیدن آقای پدر شب کنیم و وقتی میاد همه ی نبودن ها و تنهایی ها جبران میشه .

  • ۹۶/۱۱/۲۵
  • مهربان بانو

"م"

نظرات  (۱)

شما دو تا برای منی که پا به پای قصه تون از روزای دانشگاه همدان تا الانِ خوشگلیای دست و پا حنایی اومدم ، اسطوره‌ی عشق ید ! هروقت بحث عشق و عاشقی میشه یاد شما میفتم ... یاد خیلی سال پیش و جنگیدنای دائم داش بهی و عاشقیِ اسطوره‌ای تون و ماه عسلِ مشهدتون و روزی که خوندم عقد کردید و از ته دل نفس عمیق کشیدم ... عروسی و لباسِ سفیدِ سنگین و آرایش غلیظ و ادا و اطوارش میاد و میگذره مهربان ، این قصه‌های عاشقی‌ه که میمونه ... قصه‌های جنگیدن و بهم رسیدنه که موندگار میشه .
کاش همه‌ی آدما مثل شما دو تا اسطوره‌ی عشق بودن و کاربلدِ عاشقی کردن ولی هیچ وقت عروسی نمی‌گرفتن !
الهی سایه‌ی عشق‌تون سبز باشه تا همیشه :*
پاسخ:
عزیزم . مرسی برای این دعای خوبت دختر . که بودی و میفهمی منو . امیدارم  هیچ‌کس رو برای رسیدن به خواسته‌ش اینقدر اذیت نکنن . البته که شیرینی های زیادی هم داشت . ولی خب سخت بود . خیلی سخت . الآن هم دخترک نمیذاره بیشتر از این ازت تشکر کنم چون داره لپ‌تاپ رو قورت میده :)) :* 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی