به رنگ چادرم

Wife / Mom
به رنگ چادرم

علاقمند به کتاب، چای، گل، موسیقی و فیلم
مشتاق رشد و یادگیری

۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

تا حالا با دقت به صداهای اطراف‌تون گوش کردید ؟ اینکه در طول روز چه صداهایی اطراف‌مون هست و ما اهمیتی بهشون نمیدیم ؟ 

ما چند روزه داریم روی صداهای اطراف‌مون تمرکز میکنیم و حدس میزنیم که این صدایی که شنیدیم صدای چی میتونه باشه. یا صدای کی. مثلا هر چند دیقه یک بار صدای هواپیما رو میشنویم. یا صدای موتور که از تو کوچه رد میشه. صبح‌ها صدای خروس همسایه و گنجشک‌ها برامون خیلی جالبن. سعی میکنیم اگر یه مگس اومد تو خونه سریع نزنیم بکشیمش یا از خونه بندازیمش بیرون؛ در عوض حسابی نزدیک‌ش بشیم و به صدای بال زدنش گوش بدیم. کاش مورجه هم صدا داشت. زینب مورچه خیلی دوست داره :)) یک مزرعه‌ی کوچیک با چند تا حیوون اهلی و وحشی کاغذی برای خودمون درست کردیم و صدای حیوون ها رو با هم تمرین میکنیم. کتاب میخونیم و سعی میکنیم با شعر و نمایش صداهای بیشتری رو بهتر و بهتر یاد بگیریم. 

 

فعالیت‌هایی برای تقویت مهارت گوش دادن در کودکان 

۱. شکار صداها : یک لیست از صداهایی که هر روز میشنوید تهیه کنید. صدای کلاغ گنجشگ موتور ماشین خنده گریه بوق ماشین و ... و در مورد هر کدام با فرزندتان صحبت کنید. هر بار و با شنیدن هرکدام از صداها جلوی آن تیک بزنید. این فعالیت به کودک کمک میکند تا دقت و توجه بیشتری به صداها داشته باشد. 

مثلا ما این صداها رو بیشتر از همه در طول روز میشنویم. شما هم میتونید صداها رو روی یک کاغذ نقاشی کنید. 

 

 

۲. قایم باشک صدادار : میتونیم قایم‌موشک بازی رو صدادار انجام بدیم. مثلا کودک چشم بذاره و شما برید قایم بشید. اما اینبار با دو تا قاشق. یا یک قاشق و یک قابلمه. یا هرچیزی که صدا تولید کنه. وقتی کودک میخواد دنبال‌تون بگرده شما اون صدا رو تولید کنید تا صدا رو دنبال کنه و به شما برسه. 

 

۳. عمو زنجیرباف : بله ! خب صددرصد این بازی رو بلدید. پس با آهنگ و نمایش همراهش کنید و بیشتر لذت ببرید. حیوانات متعددی رو انتخاب کنید و در انتهای شعر از کودک بخواید صدای اون حیوون رو تقلید کنه. 

  • ۰ نظر
  • ۳۱ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۴۲
  • مهربان بانو

شب ها هرچقدر وقت مناسبی برای خوابیدن نیست در عوض وقت خوبیه برای فکرکردن. فکر کردن به بازی هایی که قراره فردا با دخترا انجام بدم. فکرکردن به اینکه غذا چی درست کنم. فکرکردن به اینکه آیا فردا وقت میشه دست‌شون رو بگیرم بریم بالای پشت‌بوم و از اون بالا شهر رو ببینیم یا نه. فکرکردن به اینکه وقتی صبح بیدار میشم و پرده رو میزنم کنار هوا ابریه یا آفتابی. اصلا من اینقدر آفتاب رو دوست دارم که میتونم هر روز صبح برم تو آسمان؛ بوسش کنم و برگردم. فکرکردن به اینکه وقتی صبح پامیشم و خودم رو توی آینه میبینم یادم نره یه خنده‌ی گنده بچسبونم گوشه‌ی لب‌م و بعد برم دخترا رو بغل کنم.گوشه کنار این فکرکردن ها؛ فکر کردن به تو. فکرکردن به خوابی که دیشب‌ دیدم. امان از وقت کم بعضی خواب‌ها. وقت خیلی کم. کاش بعضی شب ها بعضی خواب ها کش میومدن. تا به خودت میای که ببینی چی بود ؛ تموم میشن. شب تموم میشه. تو هم تموم میشی. باید بیدار شم. باید برای چند ثانیه‌ی دیگه چشم‌هام و میبندم و با خودم مرور میکنم. میخندم. خنده‌م رو برمیدارم میچسبونم رو کتف‌م و پر میکشم. پرواز میکنم. میرم و با همون حال خوب روزم رو شروع میکنم. میرم و برای همیشه؛ تا خواب بعدی؛ فراموشت میکنم ...

  • ۳۰ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۲۴
  • مهربان بانو


🐞 امروز روز “شمارش” بود. فعالیت اول‌مون این بود که چند تا شعر خوندیم و نقاشی کشیدیم. برای فعالیت دوم حرکات بدن رو با شمارش انجام میدادیم. مثلا میگفتم سه بار بپریم. یا دو بار دستامون رو ببریم بالا. یا پنج‌بار دماغ‌مون رو لمس کنیم و ...برای فعالیت سوم با فوم اصلاح و رنگ خوراکی ، رنگ‌انگشتی 🎨 درست کردم و قرار شد روی صفحه با توجه به اعدادی که بهش میگم با انگشت‌ش نقطه بذاره 👆🏻⏺ همینجا بود که یاد فعالیت آخر دنا افتادم 😁 یک صفحه گذاشته بود و روش چند تا کفشدوزک کشیده بود 🐞 هرکدوم از کفشدوزک ها تعدا مشخصی خال داشتن که کودک باید اونها رو با هم جفت می‌کرد 👌🏻 این هم از فعالیت چهارم و آخریش 🤦🏻‍♀️🥴 

 

  • ۰ نظر
  • ۲۷ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۰۸
  • مهربان بانو

انگار یک جایش میلنگد. دقیقا نمیدانم از کی شروع کرده به لنگیدن. ولی این روزها بیشتر دارم لنگیدنش را میبینم. جلوی چشم‌هایم. میخواهد پاشد بایستد قد علم کند بگوید ببین من همان‌م. همان شیر بیشه‌ی چندوقت پیش. اما نمیتواند. سخت است. سعی میکنم لنگیدنش را نبینم. به روی خودم نمی‌آورم. ادامه میدهم. ادامه میدهم تا فکر نکند واقعا دارد میلنگد. چشمانم را میبندم و لبخند میزنم. خسته ام. خستگی‌ام را نمیبیند. با چشمان خسته بهش لبخند میزنم... او هم لنگیدنش را نمی‌بیند ...

  • ۲۶ فروردين ۹۹ ، ۱۷:۰۰
  • مهربان بانو

بچه‌ها رو اگر رها کنیم دوست دارن تا آخر دنیا پای تلویزیون بشینن. اما اگر انتخاب‌های دیگری بغیر از کارتون دیدن داشته باشن شاید خیلی مسالمت آمیز از پای اون پاشن. ما اینطوری از تلویزیون دل میکنیم

این روزها بازی های ما خیلی هدفمندتر و اصولی‌تر شده. سعی میکنم از شب قبل یا صبح زود همون روز چند تا بازی پیدا کنم تا با هم انجام بدیم . صبح‌ها بیشتر به بازی‌های فکری و کاردستی نقاشی بازی‌های حسی نمایشی شناختی حل مساله بازی های اجتماعی و ... و در کل بازی‌هایی که به نشستن احتیاج دارن میگذره. بعد از نهار و عصرها بازی‌هامون فیزیکی‌تر و پرتحرک‌تر میشه. توپ بازی. بدو بدو. قایم باشک بازی‌های تعادلی و ... 

البته این رو اضافه کنم کل روز هم به بازی کردن نمیگذره. صبح‌ها نهایت دو تا و عصرها هم همینطور. بقیه‌ی روز رو به انجام روتین‌های روزانه اختصاص میدیم. مثلا چی ؟ مثلا از خواب بیدار شدن. دست‌شویی رفتن. دست و صورت شستن. مسواک زدن. صبحونه خوردن. تلویزیون نگاه کردن. کتاب خوندن. لباس پوشیدن. پیاده روی. اسباب بازی جمع کردن خوابیدن و ... و در کل کارهایی که هر روز باید تکرار بشن. 

این روتین‌ها فرصت بسیار خوبی برای گفتگوست و بستری برای رشد زبانی و کلامی کودک ایجاد میکنه. مثلا ما صبح‌ها تا چشمامون رو باز میکنیم به هم سلام میدیدم و صبح بخیر میگیم. هیچ عجله‌ای برای از تخت پایین اومدن نداریم و سعی میکنیم با هم یک شعر سلام صبح بخیری بخونیم تا بیشتر انرژی بگیریم. بعدش در مورد شروع روز و آفتاب و پرنده‌های توی اسمون حرف میزنیم و سوال ازش میپرسم . اینکه خب حالا دوست دارید صبحونه چی بخوریم. شیرمون عسل داشته باشه یا نداشته باشه و ... اینکه امروز دوست دارید چکار کنیم و چه بازی‌ای انجام بدیم. 

من برای اینکه زینب با این کارهای روتین روزانه بیشتر آشنا بشه و بتونه برنامه‌ریزی کنه یک سری فلش کارت از این فعالیت‌ها در پینترست پیدا کردم و پرینت گرفتم. شما میتونید اگر وقت کافی داشتید خودتون نقاشی کنید. کارت هارو سمت راست در یخچال چسبوندم و  هر روز صبح میخوام کارت‌ها رو به ترتیب کارهایی که دوست داره انجام بده مرتب کنه. حالا اون یک برنامه داره که برای سرگرم شدن حسابی بهمون کمک میکنه. با انجام هرکدوم اون کارت رو به سمت چپ و قسمت کارهای انجام شده انتقال میدیم.

سعی کنید تا جایی که ممکنه به انتخاب‌های کودک احترام بذارید. لازم نیست برای انجام این روتین‌ها جایزه در نظر بگیرید یا اگر اونها رو انجام نداد وارد جنگ بشید. سعی کنید هر روتین رو با یک بازی شعر یا یک نمایش هیجان انگیزتر کنید. میتونید برای روتین‌هاتون کاردستی درست کنید. 

خب. حالا خیال‌تان راحت شد که بچه‌ها بغیر از تلویزیون دیدن کارهای مهم تری هم برای انجام دادن دارند :)

 

  • ۰ نظر
  • ۲۴ فروردين ۹۹ ، ۰۲:۵۱
  • مهربان بانو

یک جوری زمین خوردم که همه‌ی بدنم درد میکند. یکی با تمام قدرت میخواست مرا زمین بزند. چند سال است همه‌ی توانم را جمع کرده‌‌ام. برای همچین روزی. که اگر خواستم زمین بخورم یا اصلا خوردم ! دوباره بلند شوم و با تمام توان به دویدن ادامه بدهم. همین چندروز پیش حول و هوش ظهر بود که لابلای دویدن‌هایم؛ یکی چنگ انداخت به شانه‌هایم و داشت مرا زمین میزد. میدانستم هر چه فریاد بزنم کسی برای کمک نمی‌آید. فریاد نزدم. خودم بودم و کابوس‌هایم. خودم بودم و تنهایی. خودم بودم و یک مشت احساس خاک کرده. یک مشت خاطره‌ی مهروموم شده که داشتند تن‌م را قل میدادند ته همان قبری که برایشان کنده بودم. بیل برداشتم و شروع کردم به کندن. درست بود یا نه ؟ نمیدانم. کندم و کندم . تو مرا وادار کردی به کندن. اشک‌های مزخرف وقت‌نشناس‌ اجازه ندادند درست ببینم. ببینم کدام یکی را دارم نبش قبر میکنم. دیر شده بود. همه‌ی خوب‌هایش با گندترین‌هایش قاطی شده بود. حالا من مانده بودم و یک قبر خاطره. یک قبر عمیق ... دست می‌اندازم به قلبم. میخواهم از سینه درش بیاورم و همانجا کنار همه‌ی آنها خاک‌ش کنم . خاکت کنم. این چند سال خوب یاد گرفته‌ام که همه چیز را دور بیندازم. همه چیزهای مزخرفی که یک روزی دوست‌شان داشتم. که یک روزی تمام من بودند. اما؛ تو. تو همیشه برایم مقدس بودی. برای همین هیچ‌وقت نتوانستم خیلی چیزها را در گوشت زمزمه کنم. برای همین هیچ‌وقت نتوانستم درست؛ دست‌هایت را بگیرم. برای همین تک تک بوسه ها و بغل‌های وقت و بی وقت را برای خودم حرام کردم. برای همین فقط بازوانت را تجسم کردم. همین. نه. همه‌اش همین نبود. جانم توان کشیدن ادامه‌اش را نداشت. خاک‌ت نکردم. شاید یک روز جرات کنم ولی فعلا نه. شاید یک روز روی تمام تو خط بکشم. روی تمام نبودن‌هایت. روی تمام رفتن‌هایت. میبینی. هنوز هم این ما‌هیچه‌ی لعنتی دارد زیر و رو میکند. زل میزنم به ساعت. شب شده بود. تن‌م خسته بود. قلبم خسته‌تر. دست از کندن برمیدارم. میخواهم دور دوست داشتن‌ت را خط بکشم. اگر بتوانم ...

 

ادامه دارد. 

  • ۲۰ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۴۳
  • مهربان بانو

اول این رو بگم بهتون که تو خونه‌ی ما تا جای ممکن هیچ کارتن شیشه قوطی رول دستمال بطری در بطری و ... ای دور ریخته نمیشه :)‌ چون هر کدوم میتونن به یک کاردستی جذاب تبدیل بشن

و اما ادامه‌ : 

چند روزه به یک سلاحی مجهز شدیم که خیلی هیجان‌انگیزه. و اون هم چیزی نیست جز‌ : وقتی میخوایم یک شعری رو یاد بگیریم حتما کاردستی‌ش رو هم درست میکنیم. که اسمش رو گذاشتیم معجزه‌ی موسیقی کاردستی ! این ایده از اون یک هفته‌ی پر از شیر سر بر آورد. هر شعری که میخوندیم یا هر نمایشی که بازی میکردیم یا ماسک شیر میزدیم یا یک شیرکاردستی تو دست‌مون بود. این هفته ما چهار تا شعر با هم خوندیم و چهار تا کاردستی درست کردیم که موضوع هاشون با هم فرق میکرد. اولی در مورد خورشید بود. دومی در مورد اعضای بدن سومی خانواده‌ی انگشت‌ها . چهارمی هم در مورد سیب و موز بود که عکس‌هاش رو اینجا گذاشتم . شعرها رو با هم میخونیم و بعدش ازش میخوام که با هم اونها رو نقاشی کنیم. نباید توقع یک خورشید یا یک سیب درست درمون داشته باشید. اجازه بدید کودک هرچی تو ذهنش هست رو نقاشی کنه. حین نقاشی کشیدن میتونید در مورد اون موضوع بیشتر باهاش صحبت کنید و بهش اطلاعات بدید. مثلا میدونی خورشید چه وقتایی میاد تو آسمون ؟ یا میدونستی خورشید خیلی داغه ؟ یا سیب ها چه رنگی‌ان ؟ 

بعد با قیچی و نظارت خودتون بذارید اون کاردستی رو ببره و یا با چسب کار کنه. حالا دوباره شعر رو با کاردستی بخونید. از این معجزه غافل نشید چون این فعالیت کودک‌تون رو تشویق میکنه تا از حافظه‌‌ش کمک بگیره که به مهارت های موسیقی و شناختی‌ش کمک میکنه. 

 

 

 

  • ۰ نظر
  • ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۲۱
  • مهربان بانو