به رنگ چادرم

Wife / Mom
به رنگ چادرم

علاقمند به کتاب، چای، گل، موسیقی و فیلم
مشتاق رشد و یادگیری

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

سلام ! چقدر ننوشتم . البته نوشتم و همه در قسمت پیشنویس دخیره شده اند . حالا باید برم تکمیل شان کنم . این چند روز درگیر مریضی باباجان و غذانخوردن دست و پاحنایی ام . چند روز پیش که دخترک را برده بودم دکتر ، دکتر گفت وزن و قد زینب تو ماه آخر انگار خوب رشد نکرده و باید آزمایش خون بدهیم . خب من هم با ترس و لرز این موضوع را با باباجان در میان گذاشتم و میدانستم که مقاومت میکند و همینطور هم شد . حالا اگر به همین روال غذانخوردن ادامه دهد و وزنش کمتر شود و راه رفتن را شروع نکند دست به آزمایش میزنیم :( 

خب حالا برویم سراغ بازی جدید . چقدر بازی دارم برای نوشتن . علی ای حال این یک دانه را بسازید و بازی کنید و لذت ببرید با فسقلی تان :)


“نجات اسباب بازی ها” 



✔️سن توصیه شده : 1 سال به بالا

🎯‌ هدف : تقویت مهارت های ظریف ، #دست_ورزی

 ✂️ برای این بازی شما به : 

مقوا یا سطح سفت

اسباب بازی های ایمن

نوار چسب

احتیاج دارید.


درست کردن این اسباب بازی بسیار آسان است . اسباب بازی ها را با استفاده از نوار چسب به مقوا بچسبانید . هنگامی که فرزندتان میخواهد به سختی اسباب بازی ها را از نوارچسب و مقوا جداکند تلاش او را تماشا کنید و بعد از نجات دادن هر اسباب‌بازی او را تشویق کنید 👏🏻



سطح دشواری بازی را تغییر دهید 

با اضافه کردن نوارچسب های بیشتر به اسباب بازی کودک باید تلاش بیشتری برای جداکردن آن از مقوا بکند . 


اگر شما از انواع مختلف اسباب بازی در بافت های مختلف ( چوب ، پلاستیک و غیره )  استفاده کنید ، به کودک خود این فرصت را میدهید که با بافت های مختلف نیز آشنا بشود.


چنین بازی هایی که نیاز به مهارت های حرکتی و استفاده از انگشتان دارند ، بسیار قابل توجه هستند . بعد ها کودک به این مهارت ها برای نوشتن ، نقاشی کردن ، گرفتن اشیا و ... نیاز پیدا خواهد کرد.

  • ۰ نظر
  • ۲۸ فروردين ۹۷ ، ۱۶:۳۰
  • مهربان بانو
خونه تکونی سه چاهار روز مونده به عید تموم شد و بلاخره تونستم یک نفس راحتی بکشم . هرچقدر هم روزها رو به نظافت بگذرونم باز آخرش کار هست و هیچوقت در این مورد سر خانوما خلوت نمیشه . در جوای اونایی که میگن چرا در طول سال خونه رو نمیتکونین که نخواید شب عید این کار رو بکنید . ولی اون چند روز حسابی از بازی با دست و پاحنایی غافل شده بودم . عذاب وجدان گرفته بودم شدید . عید شد و وسیله ها رو جمع کردیم و رفتیم همدان . باباجان برنامه ریختن که یک مسافرت یک روزه بریم آبشار بیشه لرستان و برگردیم . رفتیم و جای خیلی قشنگی بود . تنها دغدغه مون غذای زینب بود چون تا به حال چنین مسافرت هایی نرفته بودیم . برگشتیم همدان و فرداش هم حرکت کردیم به سمت تهران . انصافا این جمله که هیچ جایی خونه آدم نمیشه رو باید طلا گرفت . این دو سه روز تونستم بازی نکردن ها رو جبران کنم و کلی کیف کنم با دخترک . راستی ، دخترکم یاد گرفته تعریف کنه . تعریف ها :) عزیزک‌م . حسابی حرف میزنه و دستاش رو هم تکون میده . وقتایی که خیلی سرحاله قشنگ ده دقیقه باهامون حرف میزنه . من که معتاد حرف زدنش شدم . راحت تر بگم با حرف زدن دخترک انگار به جنون میرسم . عشق همراه با جنون . میترسم . از روز به روز بزرگ تر شدن و خانوم تر شدن زینب‌م میترسم . از اینکه کم کم داره از مبل و پله ها و حتی دیوار هم بالا میره میترسم . از این میترسم که بیشتر و بیشتر و بیشتر دارم عاشق‌ش میشوم . از اینکه یک لحظه دوری اش رو نمیتونم تحمل کنم میترسم . هر روز صبح من بیدار میشم ولی انگار قلب من بیرون از سینه ام کنارم خوابیده و دارد میتپد .
  • ۰ نظر
  • ۰۷ فروردين ۹۷ ، ۱۳:۲۶
  • مهربان بانو