به رنگ چادرم

Wife / Mom
به رنگ چادرم

علاقمند به کتاب، چای، گل، موسیقی و فیلم
مشتاق رشد و یادگیری

بشنوید ، خوش حسِ گوش نواز. 

  • ۰۱ تیر ۰۱ ، ۱۵:۲۴
  • مهربان بانو

محمد(ص)

درود خداوند بر تو باد

مادامی که حیات در کاینات باقی‌ست.

بشنوید.

  • ۲۸ خرداد ۰۱ ، ۱۹:۲۶
  • مهربان بانو

نخ‌های نازک مهارت‌ت رو طناب کن. 

  • ۲۸ خرداد ۰۱ ، ۰۱:۰۴
  • مهربان بانو

یک حلقه‌ی گم‌شده در زندگی داشتم که همین چند روز پیش کشف‌ش کردم. "خودمراقبتی". تقریبا تو زندگی خیلی از ماها هست، بهش اهمیتی نمیدیم و تاوقتی بهش رسیدگی نکنیم، احساس خوبی نخواهیم داشت. تصمیم گرفتم هرطور که شده جمعه ها چند ساعت را به خودم اختصاص بدهم و تنها باشم. قسمت "آرامش" روح‌ و جسم‌م به مراقبت بیشتری احتیاج دارد. این مراقبت میتواند " رستوران رفتن باشد، استخر رفتن ، پیاده‌روی، صحبت کردن با یک رفیق، کتاب خواندن، موسیقی گوش دادن ، رانندگی کردن" یا هرکاری که دوست داری باشد. 

  • ۲۵ خرداد ۰۱ ، ۱۸:۲۶
  • مهربان بانو

حسین علیزاده ساز میزند. موسیقی درچشم باد را. از شنیدن‌ش سیر نمیشوم. الآن بیشتر از ۱۰ سال است که این قطعه را گوش میدهم و هربار شنیدنش‌ برایم لذت‌بخش‌تر از بار قبل است.

خودم را در آغوش گرفته‌ام.موسیقی گوش میدهم. کتاب مورد علاقه‌ام را میخوانم. یاد میگیرم. گاهی به خانه‌ی رفیق میروم و مختصر گپ و گفتی میکنیم. به گل‌ها رسیدگی میکنم. گل‌برگ‌هایشان را نوازش میکنم. بیشتر با خودم خلوت میکنم. خلوتی خالی از هر فکر و ملاحظه‌ای...

  • ۲۴ خرداد ۰۱ ، ۰۰:۳۴
  • مهربان بانو

چشمات رو ببند و به افتادن تو یک آب عمیقِ خنک فکر کن ...

  • ۲۲ خرداد ۰۱ ، ۲۳:۱۹
  • مهربان بانو

امروز اولین مینی پروژه رو انجام دادم. هر روز رفیق پیام میده و میپرسه درس چطور پیش میره ؟ میگم خوبه. خیلی خوبه. دقیقا همونطور که دوست دارم داره پیش میره. حتی جلوتر از برنامه‌ریزی که نوشته بودم ، هستم. و با هم فکر آینده‌ای رو میکنیم که روشنه. خیلی روشن...

  • ۲۲ خرداد ۰۱ ، ۰۰:۵۱
  • مهربان بانو
  • ۱۷ خرداد ۰۱ ، ۲۳:۴۱
  • مهربان بانو

استاد میگه :"همه میدونیم #ff0000 کد رنگ قرمزه یا اگر هم ندونیم تو چند تا سایت بگردیم وسرچ کنیم میتونیم بفهمیم و کد رنگ‌های مختلف رو هم پیدا کنیم. اما بپرس و برو دنبالش که چرا این کد میشه رنگ قرمز. چرا یه کد دیگه رنگ‌‌ش فرق میکنه. هیچ چیزی رو همینطوری قبول نکن و سَرسَری یاد نگیر. "

  • ۱۶ خرداد ۰۱ ، ۱۴:۱۲
  • مهربان بانو

ترکیب طلایی ظهر روز تعطیل/کتاب/درس/باد خنک کولر/صدای بچه‌ها/نوری که افتاده روی میز شلوغ مورد علاقه‌م/چای که منتظرم دم بکشه و گلدون کوچیک شمعدونی.

  • ۱۵ خرداد ۰۱ ، ۰۷:۱۷
  • مهربان بانو

اگر آدم چند ماه پیش بودم میگفتم "چته بابا دختر. قوی باش. شده که شده ". اما الآن میگم عیب نداره. از دست دادی ؟ پس سوگواری کن. سوگواری کن بخاطر چیزی که دوست‌ داشتی و از دست‌ش دادی. وگرنه بغض میشه میچسبه بیخ گلوت. سنگ میشه میفته جلوی پات. دوباره با سر به زمین میخوری. سوگواری کن و بذار این قضیه حل بشه برات. باهاش روبرو شو. گاهی بهش فکر کن و قوی تر پاشو.

  • ۰۵ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۸:۴۰
  • مهربان بانو

ردپای آبی رو که یادتونه ؟ یکی از کارتون های مورد علاقه‌م بود. ما این روزها داریم ورژن جدیدش (۲۰۱۹) رو میبینیم. دخترها خیلی دوست دارن. امروز "جاش" ؛ شخصیت اصلی کارتون داشت دنبال حروف الفبا میگشت؛ داستان میگفت و کتاب درست میکرد. اصولا تا کارتون تموم میشه دخترها هم دوست دارن همون کارها رو تکرار کنن. پس رفتیم حروف الفبا کار کردیم. نقاشی کشیدیم. کتاب درست کردیم و ... 

  • ۰ نظر
  • ۰۵ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۵:۰۰
  • مهربان بانو

یادگیری همیشه برام مهم و ارزشمند بوده. خوندن ؛ تمرین کردن ؛ به چالش کشیدن خودم ؛ دنبال راه حل‌های مختلف گشتن و ... به من قدرت میده. مثلا ورزشکاری رو تصور کنید که برای افزایش قدرت بدنی‌ش هر روز باید کلی تمرین کنه تا به نتیجه ی دلخواهش برسه. یادگیری برای من حکم اون تمرین و بدتر حتی ؛ حکم اون مکمل‌های ورزشی رو داره که به ورزشکار زور بازو میده. این روزها مشغول یادگیری مبحث جدیدی هستم که همه‌اش از یک درس ۴ واحدی در دانشگاه شروع شد. اول دوست‌ش داشتم. بعد نسبت بهش حس تنفر پیدا کردم. بعد تر دوباره بهش علاقه‌مند شدم. یک‌جورهایی حس دوست نداشتن‌ش بهم قدرت روبرو شدن باهاش رو داد و فهمیدم دقیقا همونیه که میخوام. درست همونیه که مغزم بهم احتیاج داره و بعد از چند ساعت که باهاش درگیرم مغزم میگه آخیش ! این شد ! علی‌الحساب دارم یادمیگیرم. موضوع گسترده و مهمیه. حساب کن هر روز ؛ هر چیزی که تا این لحظه یاد گرفتم رو دوره میکنم و هربار نکته‌ی جدیدی پیدا میکنم. حالا من کجای این مسیر هستم ؟ در ب بسم الله‌ش !

 

  • ۰۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۷:۱۴
  • مهربان بانو

خیلی سخته بعد از یک مدت که چیزی ننوشتی دوباره بخوای شروع کنی به نوشتن ...

  • ۱ نظر
  • ۰۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۶:۵۴
  • مهربان بانو

قدردان اون ۴؛ ۵ نفری هستم که هر بار میرم در قسمت آمار ها میبینم اومدن اینجا و یه سری زدن. خیلی خوش اومدید. دوست دارم خیلی بیشتر از این روزها بنویسم اما امان از وقت کم و سر شلوغ. به مناسبت ماه مبارک هر روز برنامه داریم و هر شب تا سحر بیدارم و کارها رو پیش میبرم. کتاب میخونم و روزها بیشتر با بچه ها بازی میکنم. برنامه ریزی جدیدی برای بازی‌ها و فعالیت‌هامون نوشتم و از فردا قراره اجراش کنیم. چند تا کار عقب افتاده داشتم که حسابی ذهن‌م رو به خودش مشغول کرده بود. این دو هفته انجام‌شون دادم و خیال‌م کمی راحت شد. چند شبی هست به دفتر برنامه‌ریزی سر نزدم و کارها رو ننوشتم. چرا ؟ چون اصلا وقت نکردم. و از این بابت کمی ناراحت‌م. نوشتن همیشه حس خوبی بهم میده و این باعث میشه با تمرکز بیشتری کارها رو پیش ببرم. دوست دارم بعد از ماه مبارک یک کتاب آشپزی همه فن حریف بخرم و دستی به سر و روی آشپزی‌م بکشم. دوست دارم با مزه‌ها بازی کنم. دنیای غذا و طعم‌ها رو دوست دارم. علی‌الخصوص الآن که دو تا آشپز کوچک هم همراهی‌ام میکنن. الآن احساس شکرگذاری و کمی خستگی برام حاضره. شب خوش.

  • ۱ نظر
  • ۱۵ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۴:۱۴
  • مهربان بانو